برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم
تو پایان هر جستجوی منی
تو زیباترین آرزوی منی
زيباي من ،شمردن بلدم از خیلی سال پیش.....اما این روزها گم می کنم لحظه ها و ساعتها را.......تقویم کوچک روی میز را صد بار بیشتر از قبل ورق می زنم...مدام می نشینم و می شمارم روزهای با تو بودن را....هفته ها حالا برایم معنای دیگری دارد هم برای من و هم برای آنهایی که بعد از احوالپرسی می پرسند الان هفته چندی؟؟؟ و این یعنی چند هفته مانده تا به تو رسیدن.
مدتهاست که دیگر یک نفر نیستم.شده ام دو نفر، دو تا قلب که به فاصله کمی می تپند و تجربه می کنن روزهای با هم بودن را...
فرشته نازم بالاخره قشنگترین صدای زندگی به گوشم رسید. صدای تپش قلبت که وجودم را غرق شادی کرد و اشکهایم را سرازیر ...حس قشنگ مادری را درونم به پا کردی و مرا شیفته خود ساختی.ذره ذره به زمین نزدیک تر می شوی و این صدای ترنم زمین است یا گریه آسمان که یکی تو را می خواهد و دیگری برای آمدنت دلتنگی می کند و در این میان خدا لالایی آرامش را برایت زمزمه می کند و تو را به دست من می سپارد که مواظبت باشم.میان باز کردن مژه هایت تا پر گرفتن رویاهایم فاصله ای نیست و تو در پیش خدا جایی برای خود در دلم گرفته ای و لحظه هاست که می گذرند تا بیایی و من و پدرت را غرق شادی کنی.
اين وبلاگ را براي فرشته كوچك زندگيمان آوين جان كه با آمدنش اميد و عشق دوباره را به من و پدرش هديه كرد و زندگيمان با آمدنش روحي دوباره گرفت مي نويسم ، عزيز دل ما ، فرشته كوچك خوشبختي مان در سوم شهريور ماه هزارو سيصدو هشتادوهشت در بيمارستان آتيه با وزن 2850 گرم ديده به جهان گشودو مارا غرق شادي نمود و حال كه تو آمدي از تو مينويسم از زيباترين خاطرات با تو بودن و تلخي نبودنت را به دست فراموشي ميسپارم
عزيزم آهنگ صدايت
با به دنيا آمدنت
زيبا ترين ترانه زندگيم
نفس هايت
تنها بهانه نفس کشيدنم و وجودت تنها دليل زنده بودنم است
پس با من بمان تا زنده بمانم