دلنوشته 35

شنبه  : 21/05/91

اول از همه سلام به روي ماهت اميدوارم هفته خوبي رو بگذروني دور از بلا

دوم اينكه مامان رو ببخش بابت همه بي حوصلگي هاش كه تو در اون هيچ نقشي نداري البته مامان ناشكر نيست يه كم خسته است اونم خسته روحي نه جسمي

امروز اول هفته بود خودم وقتي صبح از خواب بلند شدم با ديدن خونه حالم بهم خورد

ناخداگاه به خودم گفتم به نظرت توي اين خونه خانوم خونه اي هم وجود داره يا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟     از بس بهم ريخته بود

قابلمه هاي نذري يه ور ...... ظرفهاي غذايي كه خورده بوديم يه ور ........ و آتيش سوزوندن تو هم يه ور ديگه

تا دلت خواسته بود وسايل اسباب بازيتو ريخت و پاش كرده بودي

ديدم بي حوصلگي فايده نداره به قول قديمي ها كمر همت رو بستم و افتادم به جون خونه

تا زماني كه تو از خواب بلند بشي تقريبا به خونه سر و سامان داده بودم فقط وقتي بيدار شدي يه جا رو و تي هم كشيدم و دوتايي رفتيم حموم و بعدش مثل دو تا دسته گل اومديم بيرون (هههههههههههههههههه)

ولي وقتي به ساعت نگاه كردم ديدم وووووووووووووووواي الانه كه بابايي بياد خونه و من براش ناهاري آماده نكردم

خلاصه مطلب اينكه نتيجه شلخته بازي چند روز و تميزي امروز و مثل دسته گل شدنمون شد يه املت مشتي در حد تيم ملي براي آقاي پدر

عسيسم نوش جان (هههههههههههههههههههه)

آي كه كارد ميزدي خون آقاي پدر در نمي اومد آخه آقاي پدر املت رو براي صبحانه ترجيح ميدن تا ناهار و شام

ما هم با سياست تمام سر درد رو بهونه كرديم و رفتيم توي اتاق و تا رفتن آقاي پدر همچنان سر درد ادامه داشت

ولي خداييش دلم براش سوخت

يكشنبه : 22/05/91

امروز از صبح در فكر اين سي دي بلاگ بودم

كه بخرمشون يا نه ......

نميدونم بقيه دوستانم چه تصميمي گرفتن ؟؟؟؟؟ خريدنشون يا نه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دوشنبه: 23/05/91   

  از خدا پرسيدم اگر سرنوشت مرا تونوشتي پس چرا آرزو كنم؟!!
گفت: شايد نوشته باشم هرچه آرزو كند...

 امروز يه سر رفتم ني ني سايت ، البته از صبح حالم براي اين زلزله كه كلي از هموطنانم را آواره كرده بود بد بود بعدش هم كه اين عكس هاي آوار را توي اينتر نت ديدم حالم بد تر شد و در آخر اين عكس آخري با اون نگاه خيره پر از درد و غم حالمو كلي دگرگون كرد و باعث شد يه دل سير دپرس بشم و.

از چه لرزيدي زمين؟؟؟!!!
به كدام گناه صورت مادر اشك شد و
صورت كودك تباه؟؟؟!!!!
وزن بي پناهيشان آنقدر زياد بود كه تاب نياوردي؟؟؟؟؟
از چه لرزيدي
كه قلب ايران اينگونه ميسوزد؟؟!!!!
از چه لرزيدي .....هان؟؟؟!!!!
از چه لرزيدي.....................!!!!!

سه شنبه : 24/05/91

امروز خود شيفته شدم

ديدي آدم يه روزايي بيش از حد سرخوش و شنگوله

ديدي آدم يه روزايي خودش رو ميزنه به بي خيالي كه اونم خودش يه عالمي داره

ديدي يه روزايي آدم الكي خوشه

اون يه روز براي مامان همين امروزه

آقاي همسري بنا به دلايلي بايد ميرفت تهران قرار بود يه روزه بره ولي عصري تماس                       گرفتن و گفتن  يه روز ديگه هم ميمونن

شما هم كه مدام بهونه بابا جونت رو ميگرفتي

مدام با حرص تمام ميگفتي:

 الان رفته عطيه جونش رو بغل كرده

الان داره با آقا برديا ميره براش بستني بخره

بعدش هم كه الهي من قربونت بشم با بغض ميگفتي : ديگه دختر ميخواد چي تار ..... بزار بره بابا جون همونا بشه

مامانهههههههههههههههههههههههه خداي اخلاقتم كه بي حوصله

زنگ زدم به ماماني ببينم مياد ببريمت پارك كه اونم اينقدر از روزه بي حال بود كه با هزار ...... قبول كرد

با دو دلي تمام براي رفتن به بيرون .... بالاخره آماده شديم تا ببرمت يه كم قدم بزنيم تا ماماني هم زياد خسته نشه و هم اينكه سر افطار زودي برگرديم

از دم آرايشگاه رد شديم و اين مامان سرخوشت يهويي تصميم گرفت براي گذراندن وقت در اين جزيره ميو ميو بره يه صفايي به موهاش بده ......

خلاصه مطلب سرت رو در نيارم وقت نازنينت رو هم نگيرم  دخملي

 موهاي نازم را  به اسم مرتب كردن زديم تا پس كله ام

 و اما حالا مونديم چه طوري اخماي پدر جانت رو وقتي از تهران برگشت جمع كنيم

ولي باحال شده موندم اگه به خانوم آرايشگر ميگفتم موهامو كوتاه كن چي كار ميكرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1

حتم دارم با ماشين شماره 0 از ته كوتاه ميكرد

 چهارشنبه :25/05/91

از صبح دارم با هزار زحمت تلاش ميكنم تا ببينم ميشه اين دمب موهامو جمع كنم با كليپس تا كمتر مورد غر زدن هاي آقاي پدر قرار بگيرم يا نه

ولي نه نميشه

ماماني هم مدام داره بهم ميگه :

چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني ....... چرا رفتي موهاتو زدي كه  حالا مجبور بشي به اين سختي جمعشون كني

خوب آخه مادر من داري ميگي عاقل .... فدات بشم من مگه توي اين جزيره ميو ميو عقلي هم براي آدم ميمونه ؟؟؟؟؟؟؟

 حالا جزيره ميو ميو  به كنار پاك دارم از دست اين فسقلي روان پاك ميشم

 انرژي داره ماشاالله در حد تيم ملي

امروز سرم گرم بود از روي مبل رفته لبه پنجره درست لبه پنچره از دست گيره در پنجره آويزون شده ( پنجره بسته بود خدا رو شكر )

آقاي پدر تقريباٌ ساعت نه شب رسيد و خستگي از چهره اش به وضوح معلوم شده

قربون اين آقاي همسر  با احساس ، كنجكاو ،عاشق و خداي دقت  برم من اينقدر دلتنگ من بود توي اين دوروزه كه اصلاٌ متوجه كوتاهي موهام نشد

منووووووووووووووو اين همه توجهه و خوشبختي محاله

در عوض كلي بابا ايرج برات لباساي خوشگل خريده بود داده بود بابايي آورد

دقيقا ٌ مامان امشب حكم هويح رو داشت بابايي بدون توجهه به احساسات بنده مدام قربون صدقه شما ميرفت .... هي لباسهايي كه بابا ايرج برات خريده بود پشت هم تنت ميكرد و قربون صدقه ات ميرفت .

بعدم يادش افتاد چقدر گرسنه اشه بعدش هم كه شيكمش سير شد رفت خوابيد

ولي تو خودت رو ناراحت نكن " همه چي آرومه من چقدر خوشبختم "

 پنج شنبه : 26/05/91

امروز اتفاق خاصي نيافتاد جزء اينكه دارم از سردرد ميميرم از بس ديشب هي توي خواب بلند  شدي انگار خواب زده شدم

عزيز مامان ديگه سه روز ديگه عيد فطر ه ، پيشا پيش عيدت مبارك

خوش به حال اونايي كه الان توي تهرانن اين چند رو تعطيلي براي سران غير متعحد  تعطيل هستن ولي بازم ما بايد توي اين جزيره ميو ميو گير كنيم البته قرار دايي شاهين اينا بيا اينجا بازم خدا رو شكر تنها نيستيم  

ده نكته ارزش من در زندگي :

دعا، لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند.

می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.

دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه

تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت

دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری.

اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان

وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره

شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟ او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت

وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و انها را اجابت می کند و بعضی و قتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است

نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند

 جمعه : 27/05/91

جمعه روز ایرانی آواره و زیر آوار ماندست ....ایرانی روز قدس نداردتا وقتیکه هموطنش آواره ست