تا حالا شده !!!!!!!
تا حالا شده دلت انقدر بگيره و انقدر بي حوصله بشي، ولي ندوني دلت از چي، دلت از کي، دلت از کجا گرفته؟!!!
تا حالا شده تو يه جمعي باشي ولي خودت و از همه جدا احساس کني و انقدر تو خيالات خودت باشي که نفهمي اصلا اطرافت چي ميگذره؟!!!
تا حالا شده خودت و تنهاي تنها ببيني در صورتي که تنها نيستي و يه عالمه دوستاي خوب داري؟!!!
تا حالا شده دلت واسه خودت تنگ بشه ....
تا حالا شده يه چيزي رو سينه ت سنگين باشه و تا گريه نكني نفهمي بغضه... !
تا حالا شده هر كاري مي كني كلافه بشي ...
تا حالا شده يه چيزيت باشه و نفهمي چته !
تا حالا شده يه كسي و انقدر بخواي كه نخواي ببينيش ...
تا حالا شده طعم زنده گي و نفهمي ، اما بدوني طعم بوسیدن گونه های بچه ات مزه ي زنده گي مي ده ....
تا حالا شده از روي بي كسي خنده ت بگيره ...
تا حالا شده وقتي صداي كسي رو از پشت اينهمه خط و خطوط مي شنوي قلبت ....
تا حالا شده كلي حرف داشته باشي اما همچين كه قلم دستت مي گيري ، هيچي گيرت نياد ....
معماي عجيبيه ... چشمامو مي بندم هستي ... باز مي كنم نيستي .
نميدونم چي بگم!!! خيلــــي بده دلت اينجوري بگيره، طوري که حتي نتوني به زبونش بياري يا اصلا بنويسي که شايد يه کم سبک شي
...............................................................
گل مامان امروز روز عید قربانه، عیدت مبارک نفسم
مامان امروز بیشتر از ده مرتبه اومدم تا برات بنویسم ولی بازم دلم و قلمم یکی نشد خودمم نمیدونم چمه یه خود در گیری بی دلیل ولی بازم ببخش مامان رو هر چی به دلم بود نوشتم زیبای من