دلنوشته 14
بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نو،
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور،
برق کفش جفشده تو گنجهها،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
سلام عشق مامان اين روزا خوش ميگذره
داره كم كم بوي عيد مياد بوي بهار .... بوي سبزه..... بوي ماهي....... بوي تازگي
انگار همين چند روز پيش بود كه همه در تكاپوي تداركات نوروز 90 بودند..... به نظرم خيلي زود گذشت
نميدونم چرا امسال اصلاٌ حال و حوصله خونه تكاني ندارم ...... ولي نميدونم چه قانونيه كه با آمدن ماه اسفند آدم نميتونه آروم بشينه همه اش به فكر خونه تكاني مي افته
دوست دارم عزيزم ......