آوين جون براي اولين بار لاك زدن را تجربه كرد
فرشته مامان ، همه زندگيم ، وجودم سلام
اول از همه بهت ميخوام بگم كه با تمام وجودم دوست دارم عاشقتم
ماماني شما الان وارد بيست ماهگي شدي و هر روز از روز قبل شيرين تر ميشي ، عزيزكم اگر بگذريم از تمام شيطنت هات و تمام خرابكاريهات كه ، ماماني واقعا دوستت دارم بايد اعتراف كنم كه خيلي از روزها هم كم ميارم و با خودم فكر ميكنم كه دارم از دستت ديونه ميشم آخه تو اصلاٌ شبيه دختر بچه ها نيستي و مثل پسر ها خيلي شيطوني ولي روزي هزار بار از خدا فقط طلب صبرميكنم
چند ماه پيش برات لاك زدم و تو از اين كه ناخن هات قرمز شده بودن ترسيدي و كلي گريه كردي ولي ديروز وقتي بابايي اومد خونه رفتي يكي از لاكهاي مامان را آوردي و از بابايي خواستي تا برات لاك بزنه من به بابايي گفتم نزن چون ميترسه و گريه ميكنه ولي بابايي گفت اگه گريه كرد پاك ميكنيم بزار حالا كه خودش آورده و ميگه دوست دارم يه بار ديگه امتحان كنيم خلاصه بابايي شروع كرد به لاك زدن كه البته چه لاك زدني همه انگشتاي پاتو لاكي كرده بود بعد هم كه من اعتراض كردم گفت خانم مگه من چند بار تا حالا لاك زدم كه بلد باشم ،
ولي شما برعكس دفعه قبل كلي خوشحال بودي و ذوق ميكردي عزيزكم، اينم تجربه شما براي اولين بار لاك زدن
اينم عكس پاي خوشگل لاك زده ات