نوروز 1391 مبارك عشقم
سلام عشق مامان این اولین دلنوشته های مامان برای دخمل گلش توی سال ١٣٩١
عزیز مامان عیدت مبارک
امیدوارم روزهایی خوبی را توی این سال جدید پیش رو داشته باشی
دوست دارم عشق مامان باور کن هنوزم که هنوزه باور نمیشه که خدا منو قابل دونسته و تو رو مهمون خونم کرده هم خونه دلم و هم خونه عشقم
عزيزكم وقتي لباساي عيدت را تنت كردم تا سر سفره هفت سين ازت عكس بيندازم اشك تو چشماي منو بابايي حلقه زده بود و درست هم زمان هر دوتامون با هم گفتيم خدا يا شكرت
تو بهترين عيدي بودي كه خداوند سال 88 به مامان و بابا هديه داد
هنوزم بهار دلمي ....... هنوزم بهترين هديه مني
گل مامان امسال روز اول عيد رفتيم تهران و طبق معمول خيلي بهمون خوش گذشت خدا رو شكر
تا پنجم فروردين هم تهران مونديم ولي چون بايد بابايي ميرفت سر كار برگشتيم
دوست دارم عشق مامان عيدت مبارك
عيدت را لاي قرآن گذاشتم برات يادگاري وقتي بزرگ شدي و براي خودت خانومي برشون دار
دخترم عشقم كنار سفره هفت سين
ماماني عاشق اين تخم مرغ هاي رنگيت بودي كه توي اين مزرعه برات چيده بودمشون
اينم نماي كلي سفره هفت سين
امسال تقريباٌ برات سفره هفت سين داشت مفهوم پيدا ميكنه
ولي خدايي بيچاره ام كردي تا اينا رو چيدم ههههههههههههزار مرتبه ريختيشون بهم دوباره ماماني از نو چيد
اينجا كلي خودمو كشتم ..... كلي ازت خواهش كردم كه به مامان نگاه كني
ولي حاجي فيروز كارو خراب كرد
قربون اون خنده قشنگت بشم من
عاشق اين عكستم