آوينآوين، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

آوين زیباترین فرشته آسمونی

دلنوشته 25

1391/3/5 13:03
523 بازدید
اشتراک گذاری

 

شکلکهای جالب آروین

30/02/91 (شنبه )   :

ارديبهشت هم داره نفسهاش آخرش را ميكشه ..... كمكم داريم وارد ماه خرداد ميشيم و اين يعني روز شمار تولد بابايي هر روز دارم فكر ميكنم كه براش چي بخرم آخه اين ماه هم روز پدره و هم تولد بابا جون ..... خيلي دلم ميخواست گوشي همراهش را عوض ميكردم ولي متاسفانه وضع مالي........ميخواستم بنويسم خراب ولي ديدم افتضاحه

برات مينويسم از شادي و غم اين روزها از داري و نداري بدون هيچ باكي تا شايد بتونم الگوي خوبي باشد برات در آينده

دلم ميخواد يه روزي بياد كه وقتي دارم به اين روزها نگاه ميكنم از كمبود هاش خندم بگيره

ولي فكر نكني الان ناراحتم .............. نه

باور كن  روزي هزار بار خدا رو شكر ميكنم چون اگه از نظر مالي توي مزيقه هستم عوضش تو رو دارم ...يه بدن سالم داريم  و يه شوهر سالم اين روزها ميگذره مطمئا هستم چون خدا با ماست

شکلکهای جالب آروین

 

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین

 

٣١/02/91(يكشنبه):

در پي منع كردن ديدنت از كارتون شرك،سيندرلا را جايگزينش كردم ولي بازم اشتباه كردم ......

شما رو از ديدن شرك منع كردم چون هر كسي كه اذيتت ميكرد بهش ميگفتي تو خر احمق .... البته اين يكي از ديالگوگ هاي كارتون شركه ولي چون توي فرهنگ ما هر دو كلمه هم فحش محسوب ميشه من خيلي ناراحت ميشدم به همين خاطر از ديدنش منعت كردم تا شايد اين دو كلمه از دهنت و ذهنت بيرون بشه

بهت گفتم شرك رفته پيش فيونا و بچه هاش و براي اين كه  شما حوصله ات سر نره سيندرلا اومده خونمون و رفته توي تلويزيون

امروز از صبح سيندرلا ديدي بدون وقفه وقتي هم كه تموم ميشد دوباره از اول

شب سر شام :

بابايي شلك(شرك) رفته خونشون

بابا: به سلامتي ... كي مياد .... پس دختر من امروز چي نگاه كرده

تو :سيبرلا...... بابا خدا كنه  مامان بميره تو بري زن خونه بزرگه رو بگيري منم با پسر پادشاه عروش بشم .... بعد با هم برقصيم و با اسب ها بريم

وووووووووووواي خداي فكر و تخيلات

 

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین

 

01/03/91 (دوشنبه):

 

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین

 

02/03/91(سه شنبه):

امروز صبح ماماني رفت خونه بابا داريوش و من و شما تنها شديم البته شما هم خيلي داد و بيداد كردي كه بري ولي چون من نمي رفتم شما هم نرفتي

بعد از رفتن ماماني جهاد پاكيزگي شروع شد بعد از اتمام كار ناهار پزيديم و منتظر بابايي مونديم بعدش هم خوابيدي و الانم درست مثل راديو دو موج در عرض همين چند خطي كه نوشتم كه 1 دقيقه هم طول نميكشه درست 200 بار پرسيدي چرا ماماني رفت خونه بابا داريوش و من عين 200 بار بهت گفتم چون بايد ميرفت پيش شوهرش

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین

 

03/03/91 (چهار شنبه):

امروز صبح ماماني زنگ زد و گفت كه آش پخته و ما رو هم دعوت كرد بريم خونه بابا داريوش آخه امروز اول ماه رجبه منم بعد از اينكه بيدار شدي صبحانه ات را دادم و وسايلمون رو جمع كرديم و رفتيم

 

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین

 

 

04/03/91 (پنج شنبه ):

در اولین شب جمعه ماه رجب شبی که لیلة الرغائب “شب آرزوها” نام گرفته، هر کس آروزیی در دل دارد.

 

مادری سعادت و خوشبختی فرزندش را طلب می کند، خانواده ای شفای بیمارانشان را تقاضا دارد، کنکوریها دست به دعای قبولی اند، عده ای می خواهند صاحبخانه شوند، جوانها به دنبال همسر مناسبند،  مقروضان قرض خود را طلب می کنند و گرفتاران خواهان گره گشایی از مشکلات هستند، بزرگترها عاقبت به خیری جوانها را می خواهند، زوج جوانی در حسرت داشتن کودکی هستند و سلامت و آرامش نیز از خواسته های هر پیر و جوانی است … اما در میان همه این آرزوها و خواسته ها التماسهایی خاضعانه و از ته دل نیز آمدن موعود و آرزوی فرج را طلب می کنند و ای کاش که خدا همه آررزوهای آرزومندان را برآورده کند

.

امشب شب آرزوهاست ، و ماماني هر سال در چنين روزي تمام آرزوهاشو روي يه كاغذ مينويسه و لاي قرآن ميزاره تا سال آينده ببينه چقدر از آرزوهاش بر آورده شده

امشب برات قشنگ ترين اتفاقات و لحظه ها را آرزو كردم

 

 

خدا جونم سلام .


بعد مدتها باهات تنها شدم و چون تو را تنها همراز و همدل و مونس خودم

ديدم خواستم حرفامو باهات بزنم . نميدونم از کجا شروع کنم و اينو ميدونم

که تو نگفته همه چيزهايي را که من ميخوام بهت بگم ميدوني . بگذاراول

خوب نگات کنم . نگاهم و سکوتم در آسماني که به دنبال توست به پرواز

حس درمياد . خيلي جالبه که ما آدما وقتي به آسمون نگاه ميکنيم بيشتر تو

راميکنيم و لمس ميکنيم .انگار يک جايي توي آسمون نشستي و داري ما

را نظاره ميکني . خدايا ميدونم وقتي به بن بست ميرسم باهات تنها ميشم و

حرف ميزنم و ازت راهنمايي ميخوام و باهات درد دل ميکنم و دعا ميکنم تا

کارم راه بيفته . تو که ديگه اخلاق آدمات را ميدوني . خدايا کاش وقتي در

اوج شادي هم هستيم تو را ياد ميکرديم و دو رکعت نماز شکرميخونديم که

سپاسگزار لطف و کرم تو باشيم .


خداجونم ميدوني که خيلي تو را دوست دارم و اگه همسرم ودخترم و همه را

دوست دارم چون عشق تو در وجودمه . اگه ميخوام به کسي کمک کنم به

خاطرعلاقه به توست و چون ميدونم لبخند به لبانت مينشينه از خطاي

ديگران ميگذرم . خدايا دلواپسم ازآينده اي مبهم و نتيجه کارهاي آدميانت

روي زمين . دلم ميخواد برات بگم که گاهي واژها هم معني اصلي خودشون

را از دست ميدهند مثل عشق مثل ايثار مثل خيلي چيزهاي ديگه که از روي

اجبار و به خاطر وضعيت نابساماني که آدميانت روز زمين بوجود ميارند

نشون داده ميشه . ياد سرگذشت زني فداکارافتادم که به خاطر فقر و

تنگدستي و براي حفظ آبرو مجبور شد به شوهرش که اونو خيلي

دوست داشت اجازه بده با زن پولدار ديگه ازدواج کنه تا بتونه از مال اون

زن زندگيشو حفظ کنه و دوتاييشون و بچه هاشون به فساد کشيده نشند و

دست گدايي به سوي آدم هاي مغرور و سر تو لاک زندگيشون دراز نکنند .

آيا به راستي اين عشق است ؟ اين ايثار است ؟ خدايا گيجم . تلخي تنهايي

درحالي که درجمع هستم و کسي به کسي نيست و تلخي غرور آدمهايي که

فقط به فکر خودشون هستند و تلخي زندگي که آدم هيچ نقشي در آن ندارد

و ديگران به جاي او ميخواهند و زندگي ميکنند و تصميم ميگيرند و تلخي

زنده بودن بدون خواستن و تمايل به ادامه زندگي . خدايا نااميدي بدترين

دردي است که اميدوارم هيچوقت به آدمهات نچشاني.خدا جونم چه قدر

خوب ميشد اونقدر از خودمون راضي بوديم که با لذت زندگي ميکرديم و

هميشه با رضايت تو به زندگي ادامه ميداديم . دلمون ميخواد اما نميگذارند

کاش تو نميگذاشتي که نگذارند و کاش ما را در امتحاني قرار ندي که

نتونيم سربلند بيرون بياييم . خدايا زندگي شيرينه اما درست و سالم زندگي

کردن خيلي سخته به خصوص براي کساني که در خانواده هايي بزرگ

شدند که با درستي ميانه اي نداشتند و وارد زندگي ميشند که نميتونند

و يا نميگذارند . خدايا گاهي آدم فکرميکنه که درست زندگي ميکنه و بعد

سالها متوجه اشتباهش ميشه و گاهي ميخواد تصميم درست بگيره اما

ناتوانه . خدايا تو تنها کسي هستي که ميتوني و اجازه داري به جاي ما

تصميم بگيري و درست بخواهي .


خدايا دست مارا بگير و رها مکن حتي اگه خودمون با بي احتياطي

اونو رها کرديم . گاهي مثل بچه ها اين فرشتگان بيگناه و پاک آرزو

ميکنم يک جايي در کنارت مينشستم و از همه مخاطرات و اين تلخي هاي

زندگي رها ميشدم و با عطر دلنواز کرمت و لذت حضورت به آرامش

ميرسيدم.

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین

 

05/03/91(جمعه):

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .

خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟

گفتم : اگر وقت داشته باشید .

گفتم : اگر وقت داشته باشید .

وقت من ابدی است .

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟

چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

خدا پاسخ داد ...

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند .

این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند .

زمان حال فراموش شان می شود .

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال .

این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد . 

و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .

 

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .

بعد پرسیدم ...

به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟

خدا دوباره با لبخند پاسخ داد .

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .

اما می توان محبوب دیگران شد .

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم .

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن .

یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .

اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند .

یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .

یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .

و یاد بگیرن که من اینجا هستم .

همیشه...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ملی مامان میکاییل
5 خرداد 91 13:23
ایشالله که آرزوهای قشنگت برآورده باشه آمین !!!
امان از دست آوین با این تخیلاتش فدات بشم من
بعدان خودش این فکرشو بخونه چقدر بخنده
خدا رو شکر که نعمت سلامتی هست بقیه اش هم ایشالله بیاد البته نصف نصف ها !!
جای مامانی هم خالی نباشه


انشاالله ولي من ميترسم اين تخيلات تا بزرگ شدنش با هاش بمونه يعني عمري توي رويا باشه خيلي دل نگرونم
نارینه
5 خرداد 91 13:35
سلام عزیزم منم موندم برای روز پدر چکار کنم ... مخصوصا بعد از سورپرایز آقای شوهر !! این اوین هم خوب متخیل تشریف دارند !! خدا عاقبتتون رو بخیر کنه با فکرای این بچه !! میدونم که برامون دعا کردی ... مرسی ... انشالله خدا براتون بهترینها رو بخواد ... همیشه ...
ملی مامان میکاییل
5 خرداد 91 19:26
نه عزیزم نگران نباش این تخیلاته خاص بچگی من دختر بچه زیاد دیدم تخیلاته دخترا عروس شدنه تخیلاته پسرا اسپایدر من و اینا .......
دوسته خوبم مهربونم ممنونم که با حرفات دلگرمم می کنی آرومم می کنی به قوله خودت می فهمم تو این دنیای بی در و پیکر تنها نیستم ایشالله مزاحمتون می شیم به شرطی که شما هم کرج بیاین
راستی به فرمودت وقتی موی سفید خود توی آینه دیدم سریع رفتم یه رنگ مو خریدم


منم همين امروز موهامو رنگ كردم

آبتین گل پسر مامان
6 خرداد 91 11:58
سلام عزیزم هیچکس از دل دیگری خبر نداره ولی خدا همه رو درک میکنه به بزرگترین نعمتش یعنی سلامتی بیندیش همچنان.....همه چی درست میشه عزیزم
مامان گیسو جون
9 خرداد 91 1:16
سلام عزیزم خوبی ؟
چقدر نوشته هات رو دوست دارم
حس خوبی بهم دست می ده
الهی به همه آرزوهات برسی
خدایاااااااااااا من این آوین رو می خورم
هههههه غش کردم از دستش
ببوسش


چشم شما هم گيسو نازم را ببوس
مامان گیسو جون
11 خرداد 91 17:22
سلام گلم خوبین ؟


مرسي عزيزم خوبيم ولي اينترنتموم قطع بود