آوينآوين، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

آوين زیباترین فرشته آسمونی

دلنوشه 21

1391/2/8 12:35
923 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

02/02/91 (شنبه ) : نرگس عزيزم عشق عمه تولدت مبارك

امروز تولد نرگس جون دختر دايي شهابه كه اميدوارم 120 ساله بشه

امروز يه دلتنگي خواستي دارم و شوك كار شما هم باعث 10 برابر شدن اون شد

امروز صبح جهاد پاكيزگي بود  57d4ab010068648cf935bbc59a34a342.gif    و كل خونه رو تميز كردم ولي قبل از اينكه بخوام جارو بزنم موهاي شما رو با روغن زيتون چرب كردم تا بعد از جارو زدن بريم جمام

از اونجايي كه از جارو برقي خوشت نمياد گفتي مامان من ميرم توي اتاقم نقاشي بكشم .... رفتي توي اتاقت و منم مشغول جارو كشيدن شدم ....بعد از اتمام جارو زدن داشتم زمين را تي ميكشيدم كه ديدم اومدي گفتي مامان بينيم اومده نميتونم نفس بكشم ....منم بهت گفتم برو دستمال كاغذي بيار تا درش بيارم كه زدي زيز گريه كه مامان بينيم درد ميكنه ...... اومدم بغلت كردم ديدم توي بينيت يه چيزيه ....اول فكر كردم استخون بينيت شكسته ازت پرسيدم مادري چيه تو بينيت ؟؟؟؟؟

گردنبدد( گردنبند)   وووووووووووووواي  خدا جون ..... مامان گردنبند چيه ؟

فقط تنها كاري كه كردم دستمو محكم گذاشتم بالاي بينيت و فشار ميدادم به سمت پايين كه دونه هاي گردنبندت بالا نرن بعد هم با يه موچين درشون آوردم ولي بينيت يه كم زخم شده بود چون خيلي فشار داده بودي

بعد هم يه دل سير از ترسمون دوتايي گريه كرديم

بعد از مراسم آبغوره گيري دليلش اين كارت را ازت پرسيدم

گفتي :پاره كردم ميخواستم دعوام نكني قايمش كردم

بهت گفتم تو از اين گردنبند چند تا داري هم عمه برات خريده هم من و هم زندايي اين وسايل بازيه و ممكنه خراب بشه و يا پاره اشكالي نداره تو تا حالا 4 تا النگو طلا شكستي من دعوات نكردم بعد براي يه گردنبند پلاستيكي دعوات ميكنم !!!!!!!!!

خدا رو خيلي شاكرم چون امروز به من دست و پا چلفتي يه نيرويي داد كه در نبود بابا دست و پام رو گم نكنم چون اگه يه كم ميرفت بالا تر ديگه با موچين در نمي اومد همين الانشم با هزار بدبختي در آوردم .

اينم از شيرين كاري امروزت

شکلکهای جالب و متنوع آروین

03/02/91(يكشنبه): چشمت روز بد نبينه عزيز مامان امروز از صبح يه سردردي داشتم كه نگو نپرس فكر كنم براي اينه كه شبها خوب نميخوابم امروز هم يه روز تكراري بود مثل بقيه روزها فقط يه چيزي توش با بقيه فرق ميكنه اونم عشق من به تو كه روز به روز بيشتر ميشه امروز خيلي هوا خوب بود ولي هر كاري كردم تا بياي ببرمت پارك نيومدي و همه اش ميگفتي سرت درد ميكنه برو بخواب فردا بريم

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین 

٠٤/02/91 (دوشنبه): ديروز كلاٌ مرخصي استيلاجي بوديم ......و تمام زحمت شام شما گردن آقاي پدر بود من كه تا بابايي اومد خونه بيهوش شدم چون قرص مسكن هم زياد خورده بودم .... شما هم از فرصت استفاده كرده بودي و غذايي كه مامان برات آماده كرده بود رو نخورده بودي و به هواي خريد بستني بابا رو برده بودي بيرون و با خوردن كباب برگشته بودي خونه ..... بابا ميگه هر چي بهش گفتم مامان نيست بيا بريم فردا با مامان ميايم گفته بودي نه الان بخوريم فردا هم با ماماني ميايم امشب كباب فردا جوجه....... نوش جونت عزيز مامان

 امروز تصميم دارم حتماٌ ببرمت پارك تا يه هوايي بخوري يه چند روزي هست كه نرفتيم پارك  چند روزي كه تو مريض بودي ديروز هم كه مامان سردرد عجيب و غريب داشت........ امروز اول ماه بود يه كمي آش رشته پختم خوب شده بود و يه كم هم تو خوردي براي شبت هم پلو با ماهيچه پختم چون تو اگه در روز يه وعده پلو نخوري انگار هيچي نخوردي.

 

گاهي دلم از هر چه آدم است ميگيرد ..........
گاهي دلم دو كلمه حرف مهربانانه مي خواهد
نه به شكل دوستت دارم و يا به شكلل بي تو ميميرم .........
ساده شايد مثل: دلتنگ نباش ، فردا روز ديگري ست !!!!

 

...........................................................................................................................................

پي نوشت :

امروز دوستيم با يه دوست خوب محكم تر شد اميدوارم ساليان سال با ملي جونم دوست بمونم و براش همدرد خوبي باشم دوست روزاي غم و شاديش

 

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

05/02/91(سه شنبه):امروز بابايي سنگ تموم گذاشت وقتي كارش تموم شد اومد دنبالمون و رفتيم بيرون يه مقدار كار داشتيم انجام داديم و بعد شما رو بردم پارك اولش خوب بود ولي بعد از يك ربع باد خيلي بدي گرفت و مجبور شديم بيايم توي ماشين و با ماشين دور بزنيم بعد هم اومديم خونه ديشب بازم خيلي باحال خوابيدي

امروز عمه شور انگيز و بابا ايرج اينها رفتن طالقان آوين خيلي دلم ميخواست ما هم ميرفتيم ولي متاسفانه به خاطر كار بابايي نميشه

البته عمه شورانگيز امروز كلي تلفني باهام خيلي حرف زد بهم گفت درختهاي سيب همه شكوفه دادن  وقتي باهام حرف ميزنه احساس دلتنگي ندارم ، تو هم تا حالا طالقان نرفتي يعني وقتي خيلي كوچولو بودي رفتي حالا فكر ميكني طالقان پاركه همه اش زنگ ميزني به عمه و بابا ايرج كه بيان دنبالت ببرنت طالقان البته من نميزارم زياد به بابا ايرج زنگ بزني چون طفلك دلتنگت ميشه و ناراحتي براي قلبش خوب نيست ... آخر شبي هم كه دست به دامن عمو حسين شده بودي عمو حسين بهت ميگفت عزيزم راه يه ذره دو ذره نيست كه من بيام دنبالت .... نميدونم به همه گفتي بيان دنبالت ببرنت طالقان ولي نيومدن...... حالا چرا فقط با عمه شور انگيز قهر كردي ؟؟؟؟؟؟

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

 

 خواستم بگويم، كه فاطمه دختر محمد است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه همسر علي است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه مادر حسين است.

ديدم كه فاطمه نيست.

خواستم بگويم، كه فاطمه مادر زينب است.

باز ديدم كه فاطمه نيست.

نه، اين‌ها همه هست و اين همه فاطمه نيست.

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود ،

خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود ،

ای كه ره بستی میان كوچه ها بر فاطمه ،

گردنت را می شكست آنجا اگر عباس بود .

شهادت حضرت زهرا (س) بر شما دوستان عزيزم  تسلیت باد
 

06/02/91 (چهار شنبه):

هنوز يادت نرفته كه عمه نيومده دنبالت تا ببرتت طالقان از صبح به بابايي ميگي من با عمه قهرم ها عمه خيلي.........( با عرض شرمندگي فراوان ) بي شعوره  فكر مي كنه من بچه ام سرمو گول ميماله

دلم امروز خيلي گرفته .... عمه شور انگيز امروز نذري عدس پلو ميپزه  نذر عطيه خانومه

بابايي وقتي ديد صبح خيلي بهونه طالقان رفتن رو ميگيره پيشنهاد داد ناهار مون رو برداريم و ببريم پارك ..... ما هم كه از خدا خواسته زودي ناهار و  وسايلمون رو جمع كرديم و رفتيم.... تا بعد از ظهر اونجا مونديم بهت خيلي خوش گذشت ديگه بهونه نمي گرفتي ...كلي آب بازي كردي ... كلي گل كندي ..خلاصه حسابي بازي كردي بعد از ظهر هم اومديم خونه

امروز به عمه فرشته هر چي زنگ زدم جواب نداد بعد اس ام اس داد ببخشيد حال حرف زدن ندارم بيا به هم اس ام اس بديم .... منم همين كار رو كردنم كلي به هم اس داديم .....اميدوارم به حق اين روز عزيز خداوند دو تا فرشته نازم مهمون دل عمه و زندايي بكنه تا بفهمن حسرت چه شيطون بلاهايي رو ميخوردن

پي نوشت :

گل مامان عكساي امروز را برات توي ادامه مطلب به يادگاري گذاشتم

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

07/02/91 (پنج شنبه ): نفس مامان امروز يه اتفاق جالب افتاد صبح وقتي از خواب بيدار شدي و صبحانه ات را خورديخواستي تا دوباره برات  سي دي كارتون بزارم ...خودت رفتي و كيف سيدي هات را آوردي ...اول فكر كردم بازم طبق معمول ميخواي شرك نگاه كني .....ولي در كمال !!!!!!!!!!!!!!!!!! ديدم يه كارتون ديگه رو برداشتي و ازم خواستي تا اونو برات بزارم نگاه كني

ولي همهاش خوشحاليم خيال باطل بود..............چون فقط 5 دقيقه نگاه كردي بعدم گفتي

اين فيله خيلي بي مزه است اسبابم ( اعصابمو) خورد كرد برش دار شرك و بزار ........ و بعد تا سر نهار شرك را نگاه كردي

بعد از ظهر هم اول تمامي پنچره خونه را باز كردم و بعد براي جميع رفتگان حلوا پختم .....

بازم تا آخرش از بوي آرد غر غر كردي ..... ولي بايد تحمل ميكردم هم من و هم شما من غرغر شما را و شما هم بوي آرد را چون بابايي خيلي هوس كرده بود

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

08/02/91(جمعه): امروزم مثل بقيه آخر هفته هاست صبح از خواب بيدار شديم و تو داري برنامه جمعه به جمعه را ميبيني امروز قول سرزمين شادي را از بابايي گرفتي حالا تا بعد از ظهر كه بابايي بياد و ببينيم چي كار ميكنه www.smilehaa.org

 قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم

ساخت ما را همان که می پنداشت ,به یکی جرعه اش خراب شدیم

رنگ سال گذشته دارد همه ی لحظه های امسالم

۳۶۵ حسرت را همچنان می کشم به دنبالم

قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم

دیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم

یک نفر از غبار می آید مژده ی تازه ی تو تکراری ست

یک نفر از غبار آمد و زد زخم های همیشه بر بالم

باز در جمع تازه ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارم

هم نمی دانم از چه می خندم ,هم نمی دانم از چه می نالم

راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشایی است

به غریبی قسم نمی دانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم

دوستانی عمیق آمده اند چهره هایی که غرقشان شده ام

میوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالم

چندی نیست شعر هایم را جز برای خود نمی خوانم

شاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان لالم کنند

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست

گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را

بر سفره ی رنگین خود بنشانمت، بنشین غمی نیست

حوّا ی من بر من مگیر این خود ستایی را

که بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست

آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم

تا روشنم شد، در میان مردگانم همدمی نیست

همواره چون من نه فقط یک لحظه خوب من بیندیش

لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست،

من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم

شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست

شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر، آن را

در دست های بی نهایت مهربانش مرهمی نیست

شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر,اگر چه

اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

 

ادامه مطلب يادتون نره   

 

 

 

 منو عشقم

خوشگل مامان آماده رفتن به پارك

كنار جوي بشين و گذر عمر ببين

قربونت برم كه ديگه براي خودت خانومي شدي

دختر و بابا جونش

ماماني و دختري

 

اينم نفس مامان

 

اين گل ها هم تقديم به روي گل همه دوستان مهربونم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
8 اردیبهشت 91 17:45
هزار ماشالله خاله جون.تو دست همه وروجکها و شیرین زبونا رو از پشت بستی.آخر پست که رسیدم شک کردم نکنه سنت رو اشتباهی یادم مونده برگشتم بالا و دوباره نگاه کردم دیدم نه وروجک شیطون خودمونه .هزار ماشالله به تو. مطلب اول رو که خوندم چشمام گرد شد.هزار افرین به مامانی شجاع که خودش نجاتت داد.ماهان پارسال این کار رو کرد و یه دونه انار فرستاد تو بینیش من اومدم محکم کاری کنم دست نزدم سریع رسوندمش اولین درمونگاه.خانم دکتر بی تجربه چنان زجری به بچم داد که مجبور شدن به رییس درمونگاه زنگ بزنن.اونم که با تجربه بود اقرار کرد که خانم دکتر فرستادش بالا 3 بار ساکشن کرد فایده نداشت.گفت باید بره اتاق عمل.باباش هم همون شب داشت با اتوبوس مسرفت یه استان دیگه.به دکتر گفتم باید زنگ بزنم برگرده.دلش سوخت گفت اونو زادراه نکنین.یه بار دیگه امتحان میکنیم اگه نشد بعد. به هر که و هرجا که به ذهنم میرسید متوسل شدم و نذر کردم که خدا رو شکر جواب داد و اون دونه لبرون اومد. اصلا به ذهنم نرسید که همون موقع تو خونه دونه انار رو فشار بدم آبش در بیاد و کوچیکتر بشه و بعد راحت دربیاد.
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
8 اردیبهشت 91 17:47
آوین جون.مامان خوشکل و مهربونت رو جای من ببوس.
ثمين
9 اردیبهشت 91 0:20
سلام! اگه جشنی برای کوچولوتون در راه دارید یه سر به دنیای نفیس بزنید و از ایده های متنوع و شیک استفاده کنید... جشن سیسمونی... جشن دندونی... جشن قدم... جشن تولد پسرانه ... جشن تولد دخترانه ... جشن تکلیف... جشن الفبا... و........ منتظرتون هستم...
ملی مامان میکاییل
9 اردیبهشت 91 0:55
هههههههههه اول از همه با عکسای قشنگتون خداییش آخره شبی دلم باز شد نمی دونی چقدر دلم می خواست ببینمت راستش واسه دوستای وبلاگیم که ندیدمشون خودم تو ذهنم یه قیافه ایی ساختم واسه همین می بینمشون ذوق زده می شم قوربونت برم من که منو لایق دونستی و اسمم رو تو وبت نوشتی بازم خیلی خوشحال شدم بعدش امان از دسته آوین با این کاراش آخه خاله جون کی چیزی رو می خواد قایم کنه می کنه تو دماغش !!! بعد اینکه این عمه ی بیچاره رو تو که هر روز شستشو می دی فکر می کنم رابطه خوبی با خواهر شوهراتون داری ، نه ؟؟؟ خلاصه دیگه خیلی عزیزین برامممم
ملی مامان میکاییل
9 اردیبهشت 91 13:26
عکسات کجاس ؟؟؟
مامان ماهان
10 اردیبهشت 91 8:52
وای وای ببین چیکار کرده ای شیطون بلا آخه دونه های گردنبند رو تو بینی قایم میکنن دوست خوبم همیشه به گردش و تفریح چه عکسهای خوشگلی خیلی خوشحال شدم که عکست رو دیدم چه عمه مهربونی خدا حفظش کنه
مامان آبتین
10 اردیبهشت 91 10:59
زندگی شاد وگهی غمگین است رسم دنیای ستمگر اینست دلخوشم با همه ی تلخیهاش عشق یک فلسفه ی شیرین است عشق باران خردمندیهاست عشق بی مذهب و بی آیین است هرکسی هرچه بگوید از عشق عشق من دخترکم آوین است! این روزها کمتر مینویسم اما عشق باعث شد این کلمات جاری شوند !من این شعررا به شما و آوین تقدیم میکنم ببخشید فی البداهه بود وحرف دل...........
نوشين
11 اردیبهشت 91 0:52
سلام چطوري عزيزم خوبي... اخه من كجام خوشدله كه ميگي... چشمات قشنگ ميبينه.... دلداريم نده من زود باورم
نارینه
12 اردیبهشت 91 22:34
قضیه گردنبند خیلی ترسناک بود

ووووووووووووی



وحشتناك بود يه چيزي از ترس اونور تر

مونا (مامان النا)
13 اردیبهشت 91 18:29
سلام عسل خاله
چه خانم شدی قربونت بشم
بوسسسسسسسسس
راستی عیدت هم مبارککککککککککک


سلام خاله جون عيد تموم شده ولي عيد شما هم مبارك
لبخند(مامان آرینا)
14 اردیبهشت 91 10:41
سلام.ممنون از اینکه به وبلاگ ما سر زدین و از نظر زیباتون ممنونم.دختر زیبایی دارید انشالله همیشه سایه ی شما رو سرش باشه گل برای گل


اميدوارم ني ني شما هم به سلامتي دنيا بياد
مامان نسترن
16 اردیبهشت 91 9:56
سلام خانومی. چقدر خوبه که این اندازه دقیق و با حوصله خاطرات دخمل گلتو مینویسی.
آدرس سایت برای طراحی عکس آنلاین. حدودا1000تا شایدم بیشتر قالب داره.
http://it.picjoke.net/effect/506
البته من توی پیوندای وبلاگم آدرسشوهم گذاشتم


ممنونم دلم نميخواد حتي يه روز از دوران كودكيش را فراموش كنم