دوران تنهایی ( برگشت )
یه کوچولو درد و دل
عید غدیر خم مبارک
تبـریک در این عیـد مؤیـد شده واجب امری است مؤکد که به احمد شده واجب لطف و کـرم از خـالق سرمـد شده واجب ابـلاغ ولایـت بـه محمّـد شده واجب صحرای غدیر آمده صحرای قیامت زیرا که گرفته است خدا عید امامت یاران گل لبخند ز هر سو بفشانید بر خاک قدمهای محمّد بنشانید در محضر احمد ز علی مدح بخوانید تا عیـدی خـود را ز محمّـد بستانید با عطر ولایت دهن خویش بشویید تبریک به سادات بنی فاطمه گویید در دست گرفته است نبی دست ولی را ابـلاغ کنـد حکـم خـدای ازلــی را ...
نویسنده :
مامان آوین کوشولو
5:06
تا حالا شده !!!!!!!
تا حالا شده دلت انقدر بگيره و انقدر بي حوصله بشي، ولي ندوني دلت از چي، دلت از کي، دلت از کجا گرفته؟!!! تا حالا شده تو يه جمعي باشي ولي خودت و از همه جدا احساس کني و انقدر تو خيالات خودت باشي که نفهمي اصلا اطرافت چي ميگذره؟!!! تا حالا شده خودت و تنهاي تنها ببيني در صورتي که تنها نيستي و يه عالمه دوستاي خوب داري؟!!! تا حالا شده دلت واسه خودت تنگ بشه .... تا حالا شده يه چيزي رو سينه ت سنگين باشه و تا گريه نكني نفهمي بغضه... ! تا حالا شده هر كاري مي كني كلافه بشي ... تا حالا شده يه چيزيت باشه و نفهمي چته ! تا حالا شده يه كسي و انقدر بخواي كه نخوا...
نویسنده :
مامان آوین کوشولو
16:37
ما از سفر برگشتيم
سلام به همه دوستان گلم مخصوصا ملي عزيزم وقتي اومدم كامنت هاشو خوندمو وديدم چقدر شاكيه از نبودنم و چهره اش رو تجسم كردم كلي خنديدم از تهران برگشتيم ولي هر سه مون شديدا سرما خورديم ولي با اين حال و روزي كه داريم تا دسترسي به اينترنت پيدا كردم روحم شاد شد خدايييييييييييييييش قول ميدم زود زود يه كم كه بهتر شديم بيام يه مروري از سفر تهرانمون رو براتون بنويسم فعلاٌ
نویسنده :
مامان آوین کوشولو
11:57
بوي ماه مهر
تادیدم بالای سایت نوشته اول مهر دلم گرفت ، یاد همهء اول مهرایی افتادم که ذوق و شوق شروع سال تحصیلی رو داشتم، چه زود بزرگ شدیم ، چه زود گذشت ، چقد دلم واسه مامان بابام تنگ شده وقتی مامان برامون صبحونه آماده میکرد و بابا برامون لقمه میگرفت تا زود بخوریم و جا نمونیم ، وقتی کوله پشتی هامونو میذاشتیم رو دوشمون و دست تو دست برادرم همهء راه مدرسه رو می دویدیم .... یادش بخیر ، خاطره ها هرچقد هم که شیرینن، گاهی اذیتت میکنن چون برگشتی تو کارشون نیست اولین روز دبستان بازگرد کودکی های قشنگم بازگرد کاش می شد باز کوچک می شدم لا اقل یک روز کودک می شدم یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچ ها که بودش روی دوش ای معلم...
نویسنده :
مامان آوین کوشولو
9:31