دلنوشته ای به رنگ تمام دلتنگی هام
دلم براي كودكيم تنگ شده ، روزهايي كه بجاي دلم سر زانوهايم زخمي بود از این همه قرار نبوده ها دلتنگم تا جايي كه فهميدهام قرار نبوده اين قدر وقتمان را در آخورهاي سرپوشيده تاريك بگذرانيم به جاي چريدن زندگي و چهار نعل تاختن در دشتهاي بيمرز. قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شويم و زود چتري از جنس پلاستيك روي سر بگيريم مبادا مثل كلوخ آب شويم. قرار نبوده اينقدر دور شويم و مصنوعي. ناخنهاي مصنوعي، دندانهاي مصنوعي، خندههاي مصنوعي، آوازهاي مصنوعي، دغدغههاي مصنوعي. حتماً...
نویسنده :
مامان آوین کوشولو
13:32