دلنوشته 30
شنبه : ١٧/٠٤/٩١ یکشنبه : ١٨/٠٤/٩١ عمر مامان كل اين دو روز رو به بهونه گيري هاي تو گذشت حتي ديگه پارك هم نمي اومدي و مدام گريه ميكردي البته حق داري هر روز صبح وقتي چشم باز ميكردي دور و برت شلوغ بود و حالا بعد از يك ماه دو باره تنهايي و تنهايي و تنهايي بميرم برات تنها شانسي كه آوردم اين دفعه مريض نشدي فقط يه كم اشتهات كم شده كه اونم اميدوارم به مروز زمان خوب بشه باور كن دارم از كمر مي افتم مدام توي بغلمي و داري نق ميزني دوشنبه : ١٩/٠٤/٩١ يه چند وقتي بود كه بابا داريوش يه مريضي كوچيك داشت و امروز وقت عمل گرفت و رفت واسه عمل روز خوبي نبود كلاٌ اسم اتاق عمل كه مياد من استرس ميگيرم با اينكه باب...
نویسنده :
مامان آوین کوشولو
11:04