دلنوشته 9
سلام خوشگل خودم ميدونم بازم يه كم بد قولي كردم بهت قول داده بودم زود به زود بيام و خاطرات خوب با تو بودن را برات به يادگاري بزارم روزها در كنار تو شيرين ميگذره تو روز به روز بزرگتر و خواستني تر ميشي اين روزها كه يه كم غيبت داشتم ماماني مهمون خونمونه و تو از بودنش خيلي خوشحالي بازم مثل هميشه ماماني برات يه عالمه سوغاتي آورده لباس ، شال و كلاه و دستكش اسباب بازي ودمپايي دستش درد نكنه خيلي دوستت داره اين روزها اتفاق خاصي نيافتاده جز اينكه تو خانوم تر شدي و مهربون تر بعضي روزها ميبرمت سرزمين شادي چون اينجا هوا خيلي سرده اين مكان سرپوشيده بهترين جا براي تفريح و بازي توه وقتي ميرم كارت بازيتو شارژ ميكنم خودت ميگيري دستت ، ميري ...
نویسنده :
مامان آوین کوشولو
1:45