آوينآوين، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

آوين زیباترین فرشته آسمونی

اولين اثر هنري دخمل نازم

  سلام عزيزكم ، مامان جون تا حالا پيش نيامده بود كه بخواي مداد بگيري دستت و نقاشي كني  ولي وقتي رفته بوديم تهران خونه بابا ايرج ، بابا جون براي شما و عطيه و عسل سك سك خريده بود ، سك سك يه جعبه هاي فرهنگي و هنري كه توش سي دي كارتوني و جايزه و خوراكي و يه برگه هاي آموزشي داره ، شما كه فقط رفتي سراغ خوراكي و جايزه اش و لي عسل رفت تا شكلاشو رنگ بكنه كه ديدم تو چقدر وقتي مداد رنگياشو ديدي ذوق كردي از اونجايي كه عسل خيلي دختر خوب و مهربوني  به تو هم مداد رنگي داد تا دوتايي نقاشي بكشيد شما هم خيلي ذوق مي كردي و مدام خط خطي هاتو به همه  نشون ميدادي و ميگفتي خوشگله ، وقتي برگشتيم خونه بابا رفت و برات يه جعبه مداد رنگي با دف...
7 تير 1390

22 ماهگيت مبارگ

22 ماه زيباي با هم بودن ، مبارك عزيز مهربون عزيز دوست داشتنيم فرشته ناز ماماني ميدوني تو خيلي مهربوني ، پاك و معصومي خانمي.......! يادم مياد وقتي تو رو نداشتم خيلي برات تو خيالم مقررات ميگذاشتم:  كه يعني چي مگه آدم بچه رو پيش خودش ميخوابونه .........؟ من اگه بچه دار بشم از روز اول تو اتاق خودش ميخوابونم .......! يعني چي اينقدر بدم مياد از اين مادرهايي كه خونشون ريخته و پاشيده است بعد تا ميگيم چرا اينجا مثل بازار شام ميگن : آخه بچه نمي ذاره خونه تميز بمونه ؟ من اگه بچه دار بشم نمي زارم اسباب بازي هاشو پخش بكنه وسط اتاق! يعني چي مگه بچه به لوازم آرايش مامانش دست ميزنه ؟ من اگه بچه دار بشم اگه به لوازم آرايشم ك...
7 تير 1390

يه تاخير چند روزي وگفتن اتفاقات اين چند روز براي دختر نازم

سلام و صد سلام به زيباي مامان ،عزيز دوست داشتني يه چند وقتي بنا به دلايل مختلف وقت نكردم بيام برات بنويسم ولي بهت ميگم از تاريخ قبلي تا به امروز چه اتفاقاتي افتاده ماه خرداد خيلي ماه پر مناسبتي بود عزيزي در ضمن از همين جا روي همه عزيزاني كه در نبود ما لطف كردن و اومدن برات پيغام گذاشتن را ميبوسيم. اول اينكه 3خرداد ماه  روز مادر يكي از بزرگترين روزهاي دنيا بود يه روز خوب روز تولد حضرت فاطمه و روز زن مرسي ماماني از اينكه به يادم بودي و با بابايي برام كادو       خريديد و روز همه خاله ها و عمه ها و ماماني ها و زن دائي و زن عموهاي مهربون هم مبارك. دوم اينكه 26 خرداد ماه هم روز پدر  &nb...
5 تير 1390

مي دوني چه فكري بيشتر از همه ماما ن و آزار ميده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام گل ماماني يه دونه دردونه امروز يكي از دوستاي ماماني زنگ زد و گفت كه يدونه دخمل گلش براي ادامه تحصيل داره ميره آلمان منم بهش تبريك گفتم و براي دخملش آرزوي موفقيت كردم ولي مابين حرفهام يهويي ازش پرسيدم: چه احساسي داي كه داره از پيشت ميره ، خيلي ناراحتي داره ميره اونم گفت: آره خيلي تو خودت فكر كن فقط ، فقط فقط  يه روز آوين رو نبيني ماماني نميدوني ديگه مابقي حرف دوستمو اصلاٌ نمي فهميدم  همش رفته بودم تو فكر جدايي از تو   بعد از اينكه تماس قطع شد با خودم فكر كردم كه واقعا اگه من جاي اون بودم چي كار ميكردم ، يه كم با خودم كلنجار رفتم و لي ديدم هيچ جوره نمي شه اصلاٌ تو كتم نمي ره كه بتونم حتي يه ساعتم د...
31 ارديبهشت 1390

مادرانه هاي خودم و خودت

                                                                سلام دردونه مامان ، زيباي دوست داشتني مثل خیلی‎های دیگر، من هم وقتی بچه نداشتم،در باب مادری و بچه‎داری سخنرانی‎های فصیح و روشنگرانه‎ای داشتم! از آن جمله‎هایی که با «من نمی‎دونم چرا این مادرها...» شروع می‎شوند! یکی از این جمله‎ها این بود که...
18 ارديبهشت 1390

عمه عزيزم روزت مبارك

سلام نازنينم ، نفس مامان  ماماني عزيز دلم ،  ميدوني كه من خواهر ندارم  ولي در عوض خدابرام دو تا خواهر خوب فرستاد تا جاي خالي  نداشتن خواهر را پر كنن و روزي براي تو بهترين عمه هاي دنيا بشن . تو دو تا عمه مهربون و خوب داري كه يكي مامان عطيه و عسل جونه و اون يكي هم مامان يه فرشته كوچولوي خوشگله كه البته خدا هنوز اين فرشته خوشگل و ناز رو  پيش خودش امانت نگه داشته  تا به وقتش بفرسته تو بغل عمه جوني . خوب از معرفي خانوادگي كه بگذريم اومدم تا مناسبت امروز را برات بگم نقش معلم در دلهاست و دیگری جای او را نمی گیرد، آن که دلها به عشق او زنده است، در دل عاشقان نمی میرد. عزیزم روز ۱۲ اردیبهشت روز معلم مبارک ...
14 ارديبهشت 1390

شيرين زبوني هاي فرشته مامان

سلام فرشته كوچولو ، ناز نازي مامان امروز تصميم گرفتم يه سري از كلماتي رو كه جالب بيان ميكني برات بنويسم ولي چيزي كه ته دلمو قلقلك ميداد براي انجام اين كار اين بود كه دلم ميخواد وقتي بزرگ شدي و من اين دفترچه خاطراتو بهت دادم وقتي به اين صفحه رسيدي و كلماتو خوندي قيافتو ببينم .........!  الان دارم پيش خودم اون روزو تجسم ميكنم كه وقتي هر كلمه را كه ميخوني هزار بار ميپرسي كه مامان واقعاٌ من اينطوري جرف مي زدم و من با تمام وجودم بهت خواهم گفت آره زندگيم تو شيريني تمام لحظه هاي من بودي   فرشته كوچولوي من به ................... بابا داريوش   ميگي = بابا داربو        &nbs...
8 ارديبهشت 1390

آوين جون براي اولين بار لاك زدن را تجربه كرد

فرشته مامان ، همه زندگيم ، وجودم سلام    اول از همه بهت ميخوام بگم كه با تمام وجودم دوست دارم عاشقتم ماماني شما الان وارد بيست ماهگي شدي و هر روز از روز قبل شيرين تر ميشي ، عزيزكم اگر بگذريم از تمام شيطنت هات و تمام خرابكاريهات كه ، ماماني واقعا دوستت دارم بايد اعتراف كنم كه خيلي از روزها هم كم ميارم و با خودم فكر ميكنم كه دارم از دستت ديونه ميشم آخه تو اصلاٌ شبيه دختر بچه ها نيستي و مثل پسر ها خيلي شيطوني ولي روزي هزار بار از خدا فقط طلب صبرميكنم چند ماه پيش برات لاك زدم و تو از اين كه ناخن هات قرمز شده بودن ترسيدي و كلي گريه كردي ولي ديروز وقتي بابايي اومد خونه رفتي يكي از لاكهاي مامان را آوردي و از ب...
7 ارديبهشت 1390

برديا جون و آوين خانم

زيباي ماماني سلام ببخشيد كه چند روز وقت نكردم بيام و خاطرات زيباي با تو بودن را برايت بنويسم آخه برديا و عمو حسين و زن عمو افسانه چند روزي مهمون  ما بودن پنجشنبه من شما رو بردم پارك جلوي خونمون تا يه كم بازي كني و از بي حوصلگي در بياي كه زن عمو زنگ زد و گفت كه ما تو راهيم و دارن ميان پيش ما من و شما هم زود رفتيم خونه تا مامان به كاراش برسه و خونه را يه كم تميز كنه تا براي آمدن مهمونا آماده بشيم اول يه كم لباس داشتم شستم بعد لباساي شسته شده را جمع كردم  يه جارو كشيديم  و  منتظر آمدن مهمونا شديم ولي آقاي پدر هر چي روزنامه خوند   سرش را گرم كرد ولي ديد كه نيامدن مدام به ساعت نگاه ميكرد و بعد كه ديد خبري نيست ر...
6 ارديبهشت 1390